٢٣ ماهگيت مبارك-هووووووووووورا: سارينا رو از شير گرفتم...
نفسم ،عمرم،همه وجود مامي... چند وقتيه كه خيلي علاقه نشون ميدي با ني چيزي بخوري.براي همين رفتم برات ليوان ني دار گرفتم و برات شير ريختم كه با استقبال خيلي زياد از تو روبرو شدم!شمايي كه از شير پاستوريزه بدت ميومد،حالا دم به ساعت توي يخچالي تا ليوان شيرت رو بهت بدم. حالا ميريم سر داستان از شير گرفتنت: چند روز پيش انقدر مشغول بازي شدي كه يادت رفت ممه بخوايي.منم به روي خودم نياوردم.روز بعد صبح كه از خواب بيدار شدي دوباره فيلت ياد هندوستان كرد و ممه خواستي كه منم از پشت گرفتمت كه حواست به من نباشه و بهت گفتم بدو بريم توي آشپزخونه با آيپد كارتون مورد علاقت يعني peppa pig رو ببيني كه بعدشم مشغول اون شدي و صبحونتو دادم و يادت رفت.از پريروز ت...