پرنسس ساريناپرنسس سارينا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره
شازده مسيحاشازده مسيحا، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

نی نی بوس

داستان خاطرات پرنسس سارينا و شازده مسيحا

اولين گردش ٤ نفري با مسيحا جون

امروز بالاخره تصميم گرفتيم براي اولين بار ٤ تايي بريم يه گردش بهاري بعد از يه بارون خيلي زيبا و لطيف. تو فقط ١٢ روزت هست ولي از اونجايي كه مامي و خواهرت خيلي ددري هستن توي خونه طاقت نياوردن .مخصوصا كه به خاطر زرديت دو روز توي دستگاه بودي و مامي و ددي خيلي اذيت شدن و ميخواستن خستگي در كنن .هر چند كه ددي زياد موافق نبود و ميگفت تو سرما ميخوري ولي خداروشكر مشكلي پيش نيود و خيلي هم بهمون خوش گذشت.   اينجا هم براي اولين بار داريم ميريم جلسه خاله هامون كه تو فقط ١١ روزت هست خوابهاي خوب ببينيد گلهاي باغ زندگي من❤️ ...
21 فروردين 1395

2 سال و 4 ماهگی

هر روز که میگذره بهت بیشتر وابسته میشم... دایره لغات فارسی و انگلیسیت خیلی بیشتر شدن و من کاملا همه حرفاتو میفهمم ولی بقیه چون فارسی و انگلیسی رو با هم به کار میبری بعضی از جملاتتو ممکنه متوجه نشن ولی با اینحال خیلی خوب منظورتو به همه میرسونی سارینا و ددی تیپ مخصوص کریسمس سارینا و دختر عموی مهربونش قربون اون نگاه معصومت موش موشی مامی  (بگو چیییییییز) مدل تلویزیون دیدن سارینایی: مامی نیازه که دیگه پمپرزمو عوض کنی ...
28 بهمن 1393

پلی هاوس

این دفعه با دوستای کارگاه کودک و مادرت قرار گذاشتیم بریم پلی هاوس تا کلی بازی کنی اگه تونستید منو پیدا کنید یه قسمتیشم ماسه بازی داشت که اولش بدت میومد پاتو روش بذاری ولی بعدش اومدی و کلی هم کیف کردی . ...
13 بهمن 1393

عروس کوچولوم

چند روز پیش عروسی یکی از فامیلامون دعوت بودیم.ولی من همون شب قبلش یک ویروسی گرفته بودم که حالم خیلی بد شد و به ددی گفتم نمیتونم بیام عروسی... و به طور باور نکردنی خودت تنهایی با ددی رفتی و با فاطمه هم کلی بازی کردی و محدثه جون و مامان نرگس هم ازت مراقبت کردن. دوستت دارم عروسگ خوشگل و نازم ...
10 بهمن 1393

2 سال و 3 ماهگی

یک روز خوب در پارک ساعی: ببین بچه ها وقتی باهمن چقدر خوب میخورن! آخرین عکس از موهای بلندت: اینم سرسره ات که راه به راه میاریش وسط پذیرایی: عافیت باشه قشنگم خوابای خوب و طلایی ببینی دختر ناز و قشنگم اینجا خودت بالش و پتوتو آوردی و خوابت برد! چند دقیقه دیدم صداد نمیاد نگران شدم اومدم دیدم از خستگی اینجا خوابت برده!! راستی مامانم هم بالاخره بعد از تقریبا یک سال و 9 ماه برگشتن ایران و من و سارینا هم کلی دلمون باز شد ...
28 دی 1393

٢ سال و ٢ ماهگي - يلدات مبارك

دختر قشنگم... پاییز ثانیه ثانیه می گذرد، یادت نرود این جا کسی هست که به اندازه تمام برگ های رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد. عمرت یلدایی، دلت دریایی، روزگارت بهاری تقريبا ديگه كلماتي رو كه بهت ميگم تكرار ميكني ولي هنوز کامل عینشو نميتوني ادا كني. كلمات جديدي كه ميگي : oily,(hello)ollo, (how are you)how a oo, olive, (nuts)nu كلا از صبح تا شب در حال حرف زدني و وقتي دقت ميكنم كلمات مفهوميت خيلي زياد شده. البته هنوز فارسي و انگليسي رو با هم توي يك جمله استفاده ميكني كه تا ٣ سالگي چون هنوز قدرت تفكيك كلمه نداريد كاملا طبيعي است. اینجا هم تولد ددی هست که مامی کل فامیل مادر و پدر رو دعوت کرد رست...
30 آذر 1393

يه اتفاق بد

اين ماه يه اتفاق خيلي بد برات افتاد...ماجرا از اونجايي شروع ميشه كه شيطنتاي شما سر به فلك كشيده و دست پسرارو هم از پشت بستي! يه روز ظهر كه ميخواستم پمپرزتو عوض كنم و تو هم طبق معمول مشغول دويدن و فرار كردن بودي كه نگيرمت و لباستو در نيارم،دور ميز آكواريم پات پيچ خورد و با سر اومدي زمين و گوشه لبت با پايه ميز جر خورد. بميرم برات...  اولش فكر كردم چيز مهمي نيست بغلت كردم ولي يه ثانيه بعد ديدم لباسم خوني خوني شده و همچنين لباس خودت .خيلي ترسيده بودم ولي خونسردي خودمو حفظ كردم و هي بهت گفتم چيزي نيست.تا يه خورده مشغولت كردم و آروم شدي.من هم چون خيلي حساس به تميزي ام وقتي ديدم خون رو به موهات هم ماليدي مجبور شدم ببرمت حموم و بعدشم ب...
19 آذر 1393
4494 17 93 ادامه مطلب
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی بوس می باشد