اولين روز مدرسه سارينا-پيش دبستاني٢
واي! اصلا باورم نميشه سارينا ديگه داره ميره مدرسه! مگه ميشه؟ يعني ٦ سال از اون روزي كه رفتم بيمارستان و با خودت دو تايي اومديم توي جشن سيسموني كه قرار بود هنوز توي دلم باشي گذشت؟
امروز براي اولين بار رفتيم مدرست تا توي جشن شكوفه هاي پيش دبستاني ٢ شركت كنيم.جشني كه دو هفته قبل از اول مهر ٩٧ برات تدارك ديده بودن.من بيشتر از تو ذوق داشتم.روپوش مدرستو با عشق تنت كردم و سپردمت به قران.
به اميد روزهاي خيلي قشنگ و خاطرات بسيار موندني در دوران ١٣ ساله مدرست.به اميد روزي كه فارغ التحصيل شي و بري دانشگاه و به قول خودت خانم دكتر شي⚕️.
مراسم خيلي خوبي بود.اول كه وارد شدي يكي از معلمات پيكسل اسمت رو روي مانتوت چسبوند
و بعد از سمت راست ميز چيده بودن و شما كارهاي مختلف انجام مي داديد.سر يه ميز آرزوهاتون رو روي كاغذ مي نوشتيد و به يه بادكنك هليومي مي چسبونديد.سر يه ميز ديگه فرفره با دست خودتون درست مي كرديد و سر
يه ميز ديگه يه كار جالب ديگه...
تا اينكه بالاخره موقع صف بستن شد و بعدشم بالن آرزوهاتون رو فرستاديد آسمون.رفتن و رفتن و رفتن و از ديده ها پنهان...
بعدش شروع كرديد با فرفره هاتون دويدن و چرخيدن و توي دنياي كودكيتون غرق شديد.
بعدش دونه دونه اسم كلاسارو گفتن و نوبتي با پدر و مادرا رفتين سر كلاس.معلما از برنامه ساليانشون گفتن و شما و دوستات هم هم دور ميز نقاشي مي كشيديد.
ميدونم خيلي زود دلت براي اين روزا تنگ ميشه و حتي دلتم براي روزاي اول كه ميگفتي نميخوام برم مدرسه و ميخوام برم همون انگليش اينيستيتوت.
اميدوارم بهترين لحظه هات رو در مدرسه بگذرونيت قشنگم.
راستي اسم اولين معلماتم خانم اربابي و آزاد فر هست و معلم انگليسيت خانم پزشكي و مدير پيش دبستان خانم رمضان نژاد مهربان و البته اولين دوستي كه پيدا كردي كه اسمش آتوسا هست.
اين هم لباس فرم جشن ها و مراسمتونه:
دوستاي كلاس صورتي: