اولین استخر
تقریبا یه ماه بود که می خواستیم ببریمت استخر ولی همش آب سرد بود تا اینکه بالاخره آب گرم گرم شد و تو رو برای اولین بار بردیم استخر.
همه چیز برات جدید و جالب بود و هی اینور و اونور رو با کنجکاوی نگاه میکردی.از بین مایوهایی که مامان صدیقه برات اورده بود بالاخره یکیشو اندازت پیدا کردیم و تنت کردیم و با پوشک واترپروف و تیوپی که برات گرفته بودیم رفتیییییییییم توی آب.از همون اولش خیلی خوشت اومد و هی میخندیدی.شاید چون وقتی توی دل مامانی بودی هی با مامانی شنا میکردی و دست و پا میزدی عادت کرده بودی.چون تا گذاشتمت توی آب شروع کردی به دست و پا زدن!
شاید ١٠ دقیقه هم نشد که خسته شدی و خوابت گرفت! برای همین لباس تنت کردیم و با بابایی رفتی خونه.البته من هم فرصت رو غنیمت دونستم و موندم و یه خرده شنا کردم(آخه با وجود شما نمیرسم ورزش کنم)
سارینای مامان توی برنامه ام هست که اگه خدا بخواد میخوام از همین بچگی بهت شنا یاد بدم و ازت یه قهرمان شنا بسازم.
اینم بعد از استخر که معلومه خیییییلی بهت خوش گذشته بود.