اسباب كشي
ساريناي مامان.ماماني از امروز تصميم گرفته وسايلشو جمع كنه.آخه اسباب كشي داريم به يه خونه بزرگتر.
منم میخوام کمک کنم خب
خب اینجا که دیگه چیزی نیست بریم سراغ بعدی
شما هم ديگه كم كم داري راه ميافتي و خيلي سخته با تو وسايلمو جمع كنم .البته خانم براتي رو وردستم اوردم ولي خب يكي كلا بايد بياد از تو پذيرايي كنه.
مامان بزرگت و بابابزرگتم كه امشب رففففففففففتن پيش دايي ايمان و من رو با كوله باري از دلتنگي تنها گذاشتن(جاشون سبز).هر چند ميدونم اونا بيشتر دلتنگ ميشن.با اين حالل من كه از الان دلم براشون تنگ شده ولي ميدونم تا چشم به هم بذارم ميان پيشم.
پس ببين عزيزم تو كه الان ماماني پيشته رو قدر بدون و سعي كن به به خوب بخوري به موقع لالا كني و كمترم شيطنت كني كه ماماني به كاراش برسه.
دوستاي گل اينترنتي خودم.برامون دعا كنيد كه ايشالا ازين مستاجري هم در بياييم كه بد چيزيه والا.اگر هم دير به دير ميام پيشتون فعلا منو ببخشيييييييد، چون خودتون ميدونيد كه اسباب كشي با يه بچه كوچيك و دست تنها چقدر سخته.(بعدا اضافه كردم: از همه دوستاي گل خودم كه پيشنهاد كمك كردن بهم كردن واقعا ممنوم، نميدونم من اگه شماها رو نداشتم چيكار بايد ميكردم)
همتون رو دوست دارم و مي بوسمتون.بوووووووووس