٨ ماهگيت مبارك
نيناز مامان .آخه من چي بگم با اين شيطونيات.تروخدا به ماماني هم يه خرده رحم كن . دوست دارم بدونم تو وقتي هر لحظه و هر ساعت و هر جا فقط و فقط ميخوايي يكي پيشت باشه چي با خودت فكر ميكني؟! آخه فدات بشم فكر نميكني ماماني هم كار و زندگي داره؟! به خدا داره.
امروز كه ميخواستم بقيه اسبابامو بچينم كلآ جنابعالي روي دست بنده بودي و اگر هم خداي نكرده براي حتي يك ثانيه ميذاشتمت زمين كه وااااااااي زمين و زمان رو به هم ميدوختي كه بغلت كنم
اينم از اسباب كشي با شما.البته خدا مادر همسري رو خير بده كه يك كمك قوي برام فرستاد وگرنه فكر كنم تا الان بايد هنوز توي اون خونه بوديم! و البته تشكر ويژه از زن داداشم زهره جون كه روز اسباب كشي و فرداش اومد و زحمت كشيد بردت خونشون و تو هم با ساره و ثنا انقدر خوش بودي كه ماماني رو هم حتي فراموش كرده بودي!
خوشحالم كه داري روز به روز بزرگتر ميشي.دوست دارم زودتر راه بيافتي(هر چند ميدونم احتمالا از زندگي ساقط ميشم!) توي اين ماه... چي بگم.... موقع عوض كردنت كه به پشت ميغلتي و د فرار و با هزار بدبختي و بازي و سرو صدا بايد پوشكت كنم!!
موقع شير خوردنتم اگه خوابيده بهت بدم كلآ بايد پاهات و كمرتو محكم بگيرم كه غلت نزني و چپه نشي (جدا از دستات كه كلآ توي دهن منه) !
گوشت به شدت به صداها حساسه.مخصوصا صداي چسب.
از لباس عوض كردن هم اصلا خوشت نمياد و جيغ و داد راه ميندازي.
با كمك دستت جایی رو بگیری به تنهايي وايميسي.
توي دنده عقب رفتن استاد شدي(نميدونم كي ميخوايي جلو بري و راه بيفتي)
موقعي كه توي صندلي غذات ميذارت ميگي "به به" يا "آ ب".از ديگر كلاماتي كه ميگي :" ما ما " با با".البته نميدونم واقعا اينا رو درست ميگي يا همين جوري كلمات رو في البداهه ميگي و بدون منظور
نميدونم كي به خونه جديد عادت ميكني.ازينكه همش بايد روي دستم نگهت دارم معلومه هنوز خونه برات ناآشناست.
اولین باری که توی یه وان بزررررررگ رفتی که البته انگار زیاد خوشت نیومد!(شاید چون همش میخواستی مثل ماهی لیز بخوری)
در استرس لیزززززز خوردن
عاشق كالسكه سواري و گردش شدي.آخه توي اين ماه ديگه به جاي كرير سوار كالسكه ات كرديم و تو هم ازينكه همه چيز و همه جارو ميتوني راحت ببيني خيلي خوشحالي.
ديگه مرواريداي ٥ و٦ ات هم قشنگ زدن بيرون و آماده هستن براي خوردن كباب!
دندونای جلوییت خیلی بامزه در اومدن(بقول مامان نرگست مثل دندونای پسر شجاعه!!!)
آآآآآآآآی خدا اینا چیه توی دهن من داره در میاد!همش میخاره
کلآ پلی جیمتم دارم جمع میکنم چون دیگه برات خطرناک شده
راستي الان بالاخره(زبونم لال!)تو لالا كردي(عادت کردی روی شکم میخوابی)
اینم در حال دیدن تلویزیون که خوابت برد
و ماماني هم از وقت خوابش زده تا برات يادگاري بنويسه و هنوز كامپيوتر رو نصب نكرده كه بخواد عكساتو بذاره ولي ايشالا تا هفته ديگه حتما...
خيلي خسته ام،خوابم مياد، جوني هم برام نمونده ،ولي عاشقانه برات مينويسم تا بدوني اوني كه برام از گل بهتره تويي تو .