پرنسس ساريناپرنسس سارينا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
شازده مسيحاشازده مسيحا، تا این لحظه: 8 سال و 1 روز سن داره

نی نی بوس

داستان خاطرات پرنسس سارينا و شازده مسيحا

جدا كردن اتاق خواب سارينا

1392/11/27 21:08
نویسنده : مامان مائده
4,298 بازدید
اشتراک گذاری

ماه پيشوني مامان.اگه بدوني توي اين ماه چيكار تونستم بكنم؟بلــــــــه بالاخره تونستم توي اتاق خودت و روي تخت اصلي خودت بخوابونم.آخه هم تختت خیلی برات کوچیک شد بود و وقتی پاتو صاف میکردی, ازونور سرت با فشار میرفت توی نرده های تختت. و از طرف دیگه هم شبا خیلی بیدار میشدی و واقعا کلافه ام میکردی جوری که گفتم از شیر بگیرمت.ولی...

و اگه بیدار میشدی صاف خودت تنهایی میومدی از تختت پایین!

بذار تختم رو بزنم کنار..

ای وااای مثل اینکه گیر کردم!

بالاخره تونستماز خود راضی

ا! من چرا پایین تختم؟میخوام برم بالاگریه

الان تقريبا يك هفته هست كه پاره تنم و وجودم ازم جدا شده.٩ ماه حاملگي +١٦ ماه هم از سنت با هم و كنار هم خوابيديم و يك لحظه خودمو ازت جدا نكردم ولي بالاخره....

واقعا شب اول خيلي بهم سخت گذشت تا به نبودنت توي اتاق خودمون و در گهواره نوزاديت عادت كنم...

حالا داستان: از اونجايي كه همه گفته بودن اگه بچه نصف شب پاشد و گريه كرد گریهو هي شير خواست بهش نده، من گفتم خدايا اگه دوباره مثل شبهاي قبل بخواد هر نيم ساعت يكبار بيدار شه و بگه ممه كه من نابود ميشموقت تمام و تصميم گرفتم اگه هي پاشدي محلت نذارمقهر(ولي آخه مگه من دلم مياد)

شب اول بعد از شير دادنت توي بغلم خوابت برد و گذاشتمت توي تختت.و واكي تاكي رو روشن كردم تا اگه بيدار شدي بفهمم.خوابيدي و ساعت ٣/٥ بيدار شدي و دوباره بهت يكم آب و شير دادم و دوباره خوابيدي تا ٧ صبح و دوباره شير و بعد ديگه براي ٩ صبح بيدار شدي.يعني كلا ٢ بار!!

شب دوم بعد از شير دادنت و خوابوندنت خوابيدي تا ٦ صبح و بعد كه شيرت دادم ديگه بيدار نشدي تا ٩/٥ صبح و...

و امروز كه يك هفته ميگذره كلا فقط يكبار در طول شب پا ميشي!!!!!( به معجزه اعتقاد داريد؟!!خنده)

از كساني شنيده بودم كه بچه به خاطر اينكه وقتي پيش مادر ميخوابه بوي شير احساس ميكنه و هي ميخواد بخوره ولی وقتي جداش كني بوي اونو حس نميكنه و بيدار هم نميشه!

حالا يك داستان خيييييييلي خنده دار: خوابيدن سارينا غير حضوري شده!! نیشخند

يعني چي ؟

يعني وقتي ميخوام توي شيطون بلا رو بخوابونم و بازيت ميگيره باهام و هي ميخوايي دالي موشه كني و توي تختت غلت بزني و بازيگوشي كني ،منم بالا فاصله از اتاق ميرم بيرون و از واكي تاكي بهت ميگم Sarina please close your eyes and sleep in your bed.

يه ثانيه هم نميشه ميبينم توي تختت دراز كشيدي و خوابيدي!!!خواب حتي نصف شب ها هم اينو امتحان كردم و جواب داده!! خيلي خوشحالم كه به اين موفقيت دست يافتمعینک...

واااای یعنی صدا از کجاست؟استرس

(میری گوشه تختت(طرف صدای واکی تاکی) و چمباتمه میزنی اینجوری و میخوابی)

خوابای خوب و خوش ببینی همه زندگی ام..

خدايا ازت ممنون به خاطر همه نعمت هايي كه به من دادي.

دوستت دارمقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (30)

مامان امیرشایان
27 بهمن 92 14:39
کار خیلی خوبی کردی تا بیشتر وابسته نشده بهتره،موفق باشی خانمی.دوستت دارم سارینا طلا
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
27 بهمن 92 14:51
در آسمان خیالم؛
می درخشی؛
می تابی؛
اما دوری...
ماه بودن همین است دیگر!
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
27 بهمن 92 14:52
خداروشكر كه هردو به راحتي با جدا شدن اتاق سارينا جون كنار اومدين،.... از بس دخترم باهوشه هزار ماشالله...... اي جونم چه شكلي جمع خوابيده
پریسا پ
27 بهمن 92 15:32
سلاممممم عزیز مننننن قربونت برم که دیگههه خانوم شدی واییی خلییی عزیزی سارینا جونممممممم مامان مائده دستت درد نکنه خیلی جالب مینویسی
مامان آینده
27 بهمن 92 17:00
میدونی مامانی همه ی کارای شما و سارینا برام جالبه تبریک بابت موفقیتت. مامان آینده
ناهید(مامان امیرحسین)
27 بهمن 92 17:39
چقدر عالی! اصلاً فکر نمیکردم بشه به این راحتی اتاق خواب بچه رو جدا کرد. آفرین به سارینا خانوم گل که مامان رو اذیت نکرده ایشالله همیشه آرامش در زندگی تون برقرار باشه
یگانه مامان سجاد
27 بهمن 92 19:40
مائده جون سجاد الان دقیقا اینجوریهساعت ۱۱ که میخوابیم ساعت ۵ یه بار شیر میخوره دوباره میخوابه یه بارم ساعت ۸ و دیگه بیدار میشیم همه
مامان مائده
پاسخ
عزيزم سارينا هم بچه تر بود همينجوري بود ولي هر چي بزرگتر شد بيشتر پا ميشد
یگانه مامان سجاد
27 بهمن 92 19:43
مائده جون اگه ممنکنه منو لینک کن
مامان مائده
پاسخ
چشم عزيزم خيلي هم خوشحال ميشم
مامان ارمیتا
28 بهمن 92 1:13
سلام عزیزم ممنون که لینگم کردی
مامان فرشته های آسمانی
28 بهمن 92 9:38
سلام چکار خوبی کردی ؟ هرچی زودتر جدا بشه بهتره؟مبارک باشه
نيلوفر(مامان پرهام )
28 بهمن 92 10:44
عزيزم بهترين كارو كردي .....چند شب اول اذيتت ميكنه ولي شما بايد مقاومت كني
مامان مائده
پاسخ
نه منم اين فكر رو ميكردم ولي خداروشكر از همون شب اول هيچي نگفت
مائده
28 بهمن 92 11:21
negar
28 بهمن 92 17:55
salaam bah bah be salamati ...mobarak bashe otagh va takhte jadid
شهلا مامان امیرارسلان
28 بهمن 92 18:26
سارینا گلم برا خودش خانوم شده دیگه مانده جون خیلی به روش قشنگ جداش کردی خدا کنه منم در آینده بتونم اینطوری امیر ارسلان و جدا کن]
متین من
28 بهمن 92 22:11
سلام مائده جون عزیزم کار خوبی کردی که سارینا رو توی اتاقش می خوابونی راستی شیر خودت مگه نمیخوره؟ متین که هنوز شیر منو میخوره تا الان که دوسال سه ماهشه خیلی سختمه نمیتونم از شیر بگیرمش خیلی وابسته بهم شده
مامان مائده
پاسخ
سلام ممنونم عزيزم.چرا ديگه يه بار پا ميشه شيرمو ميخوره و دوباره ميخوابهبايد تو هم اول شير روزش رو كم و بعد قطع كني و بعد شب
یاسمن مامان ترمه
29 بهمن 92 1:15
مبارک باشه عزیزم دیگه ماشالا ماشالا واسه ی خودت خانمی شدیا
الهه مامان مبین
30 بهمن 92 2:54
سلام دوست خوبم ... وای خوش به حالت مائده جون که این مرحله رو گذروندی خدارو شکر .... من که هنوز مبینم رو جدا نکردم ... بعضی مواقع از شیر دادن کلافه میشم خدا دخمل ما رو نگه داره ایشاا.....
زهرا مامان کوشولو
30 بهمن 92 12:07
وای عزیزم کار خوبی کردی. من اگه جای شما بودم زودتر از این کار رو میکردم سارینا جونم خیلی دختر خوبیه که زود کنار اومده از طرف من نی نی رو ببوس.فدات
مامان کیان کوچولو
30 بهمن 92 16:02
تبریک میگم عزیزم .. اینجوری خودِ نی نی ها راحت تر میخوابن .. من دقیقا از یک سالگی کیان و جدا کردم الان دیگه واقعا ً هم خودش راحته هم خودم .. تا صبح 20 بار بیدار میشد .. اصلا خوابیدن نبود ... موفق باشی گلم
زهرا مساح
30 بهمن 92 16:27
چرا به وبلاگ من سر نمی زنید
مامان مائده
پاسخ
سلام دوست جوني خوبي؟چشششششم زودي ميام
مامان ساجده
1 اسفند 92 14:31
سلام تبریک میگم که دخملی رو دارین با موفقیت از شیر باز میکنین ان شالا با موفقیت بیشتر به پایان برسونی منم ساجده رو راحت از شیر باز کردم اونجوری که سخت میگر ی اصلا" نیست خدا خودش کمک میکنه
شبنم
2 اسفند 92 9:50
عزیزم تبریک میگم و هزار ماشالله به این دخمل نانازت که چقدر راحت با این موضوع کنار اومد آفرین سارینا جون ، تو عکس آخریه چقدر ناز افتاده انگاری یه پری دریاییه که آروم خوابیده
محبوبه
2 اسفند 92 23:50
الهي بگردم چه زود ميگذره مائده جون انگار همين ديروز بود كه داشتي از خاطرات به دنيا اومدن سارينا جون مي نوشتي انشاا... همه مراحل رو به راحتي پشت سر بذاره
هم نفس
3 اسفند 92 10:39
سلام مامانی.. وبلاگ دخمل نازتو تقریبا همه جاشو دیدم و خوندم.. خدا نگهش داره براتون.. انشاا.. جشن قبولی دانشگاش،فارق التحصیلیش،عوسیش،نی نی دار شدن خودش و...بگیرین و تو این وبلاگ ثبت بشه... ماهناز ومهدیار یعنی من و همسری مهربونم یه کلبه کوچک اما گرم و صمیمی داریم به نام هم نفس، خوشحال میشم یه سری هم بیاید کلبه ما.. منتظرتون می مونم... یا حق
خاله ی آریسا
3 اسفند 92 11:27
بوس بوس عزیزم چه خانومی تو
آوای دلنشین ما
3 اسفند 92 16:23
هزار ماشااله به دختر نازتون رسیدن به این موفقیت رو بهتون تبریک میگم. هرچند دختر من هنوز 6ماهش بیشتر نیست ولی من از الان این کابوس رو دارم.کاش آوای من هم به خانومی سارینا مون باشه.
حبه قند
4 اسفند 92 23:59
خیلی خوب سارینا خانم عادت کرد و خیلی راحت با این قضیه برخورد کرد. آفرین به شما مامان باهوش با این روش تربیتی.
دخملي تنها دليل زنده بودنم...(لي لي)
5 اسفند 92 2:56
دیشب تو فکرت بودم که یه قطره اشک از چشمهام جاری شد از اشک پرسیدم چرا اومدی؟ گفت اخه تو چشمهات کسی هست که دیگه جای من نیست
زهره(نی نی عسلک)
18 اسفند 92 1:57
مبارک باشه بالاخره تخت ساریناجون افتتاح شد. اخیییی جاش تنگ بوده هی بیدار می شده ها! موفقیت بزرگی بود!
مامان آیهان
27 اسفند 92 18:56
قربونش برم الهی که دختر بزرگی شده و تو اتاق خودش میخوابه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی بوس می باشد