٢٢ ماهگيت مبارك-سارينا جونم به حرف زدن افتاده...
شيرين زبون ماماني.من فداي اون حرف زدنت بشم.تازگي وقتي حرف ميزني كلماتت مفهوم پيدا كردن و هم كلمه رو ميگي هم اشاره ميكني. جملات ١ و ٢ و ٣ كلمه اي.كلماتي كه تازگي ميگي: بيا بشين،ميخوايي؟،من ميخوام،بيا بخواب،بخوابم،ددي،به به(سيب)،باه باه(آب) و زيباترين و خوشمزه ترين كلمه اي كه تا به حال ازت شنيدم و منتظرش بودم اسممه: "مامي مائده" كه واقعا قشنگ تلفظ ميكني.
كلمه كاربردي هم كه تازه ميگي كلمه "چيه؟" هست كه مامي هم به انگليسي البته اسم كلمه رو بهت ميگه.
كاملا معلوم بود كه وقتي شروع به حرف زدن ميكني فارسي حرف ميزني چون محيط قالبت و البته همه كساني هم كه باهات حرف ميزنن فارسي هست و فقط منم كه دارم انگليسي (اونم فقط با تو نه كسي ديگه )صحبت ميكنم.ولي قشنگ تمام جملات انگليسي رو متوجه ميشي و البته مترجم خوبي هم شدي.وقتي بهت ميگم lets go out ميگي دد.يا وقتي بهت ميگم where is the baby? ميگي ني ني؟ يا خيلي چيزاي ديگه كه ازت ميپرسم فارسي جواب ميدي.
تقريبا اسم همه حيوونارم ميدوني و وقتي هم كه ازت ميپرسم صداي اين حيوون چيه برام ميگي با اون تن صداي لطيف و ظريفت.صداي حيووناي خوك(خ خ خ ) ،گاو،گربه،سگ،فيل(وووو)،مار(تيسسس)،خروس،جوجه،مرغ،گوسفند،ماهي(با لبت حباب درست ميكني)،قورباغه،..
وقتي ددي از راه مياد ميدويي فرار ميكني و دور ميز انقدر ميدويي تا بابايي بالاخره ميگيرت و بغلت ميكنه و ميخواد بخورت و تو هم كه دوست داري فرار كني جيغ و داد ميزني و پيروز ميشي و بابايي ولت ميكنه و تو هم دوباره فرار.
چيز جديدي كه توي اين ماه ازت ديدم، پي پي گفتنته .اينجوري كه وقتي ميخوايي پي پي كني چند بار دستتو ميزني به پوشكت و ميدويي توي حموم.البته نميخوام به اين زوديا از پوشك بگيرمت چون شنيدم ممكنه زود گرفتن مشكلات شب ادراري و يبوست و اينارو باعث بشه.
وقتي يه چيزي رو نميخوايي بلند ميگي نهههههههههه(يه نه كشييييييده). وقتي هم يه چيزي رو كه دوست داري بهت نديم،گردنتو با اون لپاي آويزونت كج ميكني و لباتو غنچه ميكني كه واقعا آدم دوست داره يه لقمه چپت كنه!!!! وقتي هم از چيزي شاكي ميشي بلند داد ميزني إه(خيلي كشييييييده)و گردنتو كج ميكني.
وقتي از خونه ميرم بيرون،تا در رو باز ميكنم و ميام تو از دور بدو بدو بدون اينكه كلمه اي حرف بزني ميدويي و ميايي بغلم.(انقدر تند ميدوي كه ميگم الان زمين ميخوري)
يه دو سه ماهي هست دوييدن ياد گرفتي و وقتي پارك ميريم فقط ميخوايي بدويي كه البته بابايي هم همش بهت ميگي آروم تر،يواشتر،ندو،الان ميخوري زمين و اين چيزا ولي من اينجوري نيستم حتي ميخوري زمين صبر ميكنم خودت بلند شي.
اين روزا سرگرم تداركات تولدت هستم و ايشالا ميخوام يه تولد بيادموندني برات بگيرم.
ميخواستم براي اينكه روزات پر شه و حوصله ات همش توي خونه سر نره ،يكي دو ساعت در روز بذارمت مهد كودك و خودمم پيشت حضور داشته باشم كه نه مهدي نيمه وقت قبول ميكنه و نه ميذارن من بمونم پيشت براي همين منصرف شدم تا ٣ سالت بشه بعد.
ترم اول كلاس زبان كارگاه كودك و مادرت تموم شد ولي چيز جدیدی یاد نگرفتی چون همه رو بلد بودي(اعضاي صورت،ميوه ها،حيوونات و ...) ولي يه حسني كه داره از زبون كساني ديگه هم انگليسي ميشنوي كه اين خيلي خوبه.حتي بعضي از بچه ها كه فارسي شون كامل شده و فارسی حرف ميزنن، چون لغت هاي انگليسي كه ميدونن خيلي محدوده،راحت كلمات hello , I love you,how are you رو ميگن ولي تو تازگي ميتوني اسمتو اونم "ناينا" بگي.(قررررررربون اون نايناي خوشگلم برم من)
راستي عاشق چيزاي ترش مثل ليمو،لواشك،زرشك و ...هستي و همينجور رابه راه ميخوايي.
اين روزا خيلي شيطون شدي و فقط دنبال ايني كه بپري از خونه بيرون و بازي كني.خيلي راحت و زود با ديگران چه بزرگ و كوچيك ارتباط برقرار ميكني و هر كي ميبينت ميگه ماشالا چه دخمل اجتماعي(بابا ! اجتماعي!).
ای وااااااای کمککککککککک
هر چي ميخوايي بخوري قبلش به عروسكات يا هر كي پيشت باشه تعارف ميكني و بعد ميخوري.حتي اگه كسي به اسباب بازيات دست بزنه ميدي بهش كه اونم باهات بازي كنه( دختر مهربون و دست و دلباز من)
يه چند روزي هم هست كه يه توپ بسكت گرفتيم و ميريم پارك كه بازي كنيم ولي تا توپمون رو ميبيني جيغ ميزني كه ميخواييش.ماشينتو اورديم،توپ ديگه اي برات اورديم ولي فايده اي نداره .تازه ياد گرفتي پاس هم ميدي! كه اينجوري نوبتي يا من بايد نگهت دارم يا بابايي!!
تا اين مطلب رو نوشتم ١٠ بار اومدي دستمو گرفتي تا باهات بازي كنم و يك دستم آيپد و يك دستم هم طرف شكم تو كه قلقلكت بدم نذارم متنمو يهو پاك كني تا اينكه بالاخره الان خوابت برد و اومدم تمومش كردم.
دلم براي مامان و بابام خيلي تنگ شده،بابام كه به سلامتي هفته ديگه براي شروع كلاساي دانشگاشون دارن ميان ولي مامانم هنوز پيش دايي ايمان موندگارن و ديرتر ميان.اميدوارم خدا همه مسافرارو سالم به مقصدشون برسونه.آميييييييييين
اینم ادامه عکسا:
قر دادن روی صندلیت!:
بعد از یک حمام آب گرم...
please smile to the camera:
(موش کوچولو ,بخورمت)
فووووووووووووووووت:
بدون شرح!!!
وای وای ... چیزای بد!فسسسسسسست فود
قربونت برم که خودت با خودت مشغولی
تولد یکی از دوستات.
دیانا خانم:
وانیا خانم(دختر خاله مونا)
این گلهای قشنگ هم بابایی به مناسبت تولد 29 سالگیم گرفته...دوستت دارم