هفته ١
جمعه پيش اولين شبي بود كه سارينا اومده بود توي اين دنيا.خيلي هم گرسنه بود ولي متاسفانه من هنوز شير نداشتم.هي گريه ميكرد و بيتابي تا اينكه بالاخره مجبور شديم يه مقداري بهش آب قند با قاشق بديم كه خوشبختانه خورد و آروم گرفت خوابيد.از روز بعد خداروشكر شير خوردنش شروع شد ولي همش تمام مدت خواب بود و به زور ناز و نوازش هم حتي بيدار نميشد.حتي موقع واكسنشم بيدار نشد!!! فرداش بيني اش شروع كرد به گرفتن.پوار بيني،قطره و هر چي كه لازم بود انجام داديم ولي نشد كه نشد و چون بيني اش گرفته بود شير هم نميتونست بخوره و من هم داشتم از ناراحتي ميمردم.تا اينكه بالاخره سه شنبه برديمش دكتر و گفت اين قرصي كه دكتر زنانت داده مسكن قويه و خواب آور زود قطعش كن و يه سري...