١٩ ماهگيت مبارك
سارينا جونم،تقريبا يه ماهي ميشه كه به حرف زدن افتادي! البته فعلا ماماني فقط حرفاتو ميفمه ،چون به زبون خودت حرف ميزني
مثلا هفته پيش يه ساعت داشتي با آقا كلاغه راجع به نميدونم چي حرف ميزدي.يا ديروز فيلتو بغل كرده بودي و هي قربون صدقه اش ميرفتي و بوسش ميكردي(اونم بوس صدادار!).حتي وقتي هم برات كارتون ميذارم با ني ني ها و حيووناي توي تلويزيون هم حرف ميزني!
كلمات جديدي كه ميگي: cheese
,آپا(آيپد)،لافدن(elephent)
تقريبا حيووناي اصلي رو ميشناسي و صداي گاو م م م و صداي شير ح ح ح ح رو در مياري .
عاشق بپر بپر شدي.چه روي تخت چه روي مبلا و از همه بيشتر روي راكرت اونقدر خودتو بالا پايين ميندازي كه ميگم الان از وسط دوتا ميشه!!
راستي برات يه سرسره گرفتم كه وقتي ميبينيش ديگه نميخوايي ازش پايين بيايي.روز اول ٢/٥ پشت سر هم فقط ميرفتي بالا و پايين !اونقدر كه وقتي بازيت تموم شد از خستگي خوابت برد
خیلی بلا شدی ! از وقتی که دستت به میز آرایشم میرسه یا گوش پاکن میکنی توی گوشت یا کرم میمالی به بدنت یا میری سراغ لاکام میخوایی بمالی به ناخونات یا میری سر لوازم آرایشم و میمالی به سر و صورتت یا حتی پاهات!
وقتی هم نیاز به عوض شدن داشته باشی میری تشک تعویض پوشکتو باز میکنی و میخوابی توش که عوضت کنم
هفته پیش هم رفته بودیم دربند که بهت خیلی خوش گذشت.
اول از همه باید برای شما بلال میگرفتیم که عاشقشی:
یه رستورانی رفتیم که خیلی زیبا بود و سرتاسرش گل بود صدای موزیک ملایمی هم در فضا پخش بود و کلی هم کفتر توی باغشون ول کرده بودن که دختر مهربون مامان کلی هم بهشون دونه داد
اونجا خیلی گلای زیبایی داشت .البته دختر خوبی مثل شما باید بدونه نباید گلارو بکنه.و وقتی یبار بهت گفتم pat the flower توهم شروع کردی گلارو ناز کردن و دیگه نکندیشون(قرررربون اون قلب مهربونت برم)
البته یه میز و صندلی و مداد رنگی هم اونجا بود که کلی هم با اونا کیف کردی
شب هم که هوا سرد شد آتیش روشن کردن که برات خیلی جالب بود!!!
این هم وضعیت شما وقتی موبایلمو میدیدی!!
سارینا: مامانی تروخدا موبایلتو بده بازی کنم(یعنی کلا دیگه عکسم نمیتونم ازت بگیرمچون هر وقت موبایلمو میبینی میخوایی)
چند روز پیش هم دختر داییت ثنا جون اومده بود خونمون که کلی هم باهاش بازی کردی
هوووورا پازلمو حل کردم
ثنا خانم در حال بپر بپر رو مبلا!!
مراسم هندوونه خوران:
تازگی با بلاکات بلد شدی به ترتیب بذاریشون روهم و برج درست کنی و البته دستم آماده خراب کردنشه
خوشحالی بعد از خراب کردن برجت...(عین پرنده که میخواد پرواز کنه و پاهاشو جمع میکنه تو هم دستاتو جمع میکنی)
ماشین سواری چپکی!
خوشگل شدم؟
دیگه وقت غذا خوردنه
نوش جان
موقع لباس عوض کردنتم بساط داریم.همش فرار میکنی و دور تا دور اتاق باید بیام دنبالت تا بالاخره لباستو تنت کنم و هی فرار میکنی.که اینجا لباساتو تن فیلت کردم تا شاید بیایی و بگی لباسا مال خودمه و تنت کنی ولی انگار تازه خوشتم اومد!
مامان صدیقه,بابا جون و دایی ایمان: