٢٠ ماهگیت مبارک-ماجرای بادکنک!!
دختر گلم تازگی به پشت میز نشستن مامان ویار پیدا کردی!!!تا میام پای کامپیوتر که وبتو آپ کنم دستمو میکشی که نمیدونم من نشینم,تو بشینی,بیام باهات بازی؟...حتی موقع شام خوردن با بایی هم که میشینم اینجوری هستی .یا میخوام یه دقه زبان بخونم پشت مییییییییز!!!
برای همین آپدیت کردن وبت شده کار حضرت فیل!وقتی میخوابی یا انقدر خستم که باهات میخوابم یا به کارای عقب افتادم میرسم و وقت ؟آپ وب شما رو ندارم.میدونم اگه میدونستی دارم این کارو برات میکنم تا وقتی بزرگ میشی ببینیش و کیف کنی,آروم میشستی یه گوشه و جیکتم در نمیومد!
بگذریم....
این ماه رفتیم تولد دختر داییت ثنا جون.مامانش تولدشو توی کیدز کلاب گرفته بود.خیلی کار خوبی بود به نظرم.مادرا برای خودشون حرف میزدن و بچه ها با یه عالمه اسباب بازی مشغول.به تو هم در جمع دوستات خیلی خوش گذشت.
حالا میریم سراغ ماجرای بادکنک.
تقریبا میشه گفت از 7-8 ماهگیت هر موقع بادکنک یا توپ شبیه به اون میدیدی,با حالت خیلی ترس فرار میکردی و جییییییغ میکشیدی و میومدی بغلم.حالا نمیدونم یه بار جلوت ترکیده بود ترسیدی یا چیز دیگه خلاصه هر جا میرفتیم من سریع بادکنک رو ازت قایم میکردم که نترسی.تا اینکه...
تا اینکه یکی از مامانای کلاس کارگاه کودک و مادر برای پسرش تولد میگیره و توی تولدشم یهو کلی بادکنک باد میکنن و میندازن هوا.همه بچه ها میپرن وسط و بادکنک بازی.تو هم توی بغل مامانی در حال شیر خوردن و منم هی مراقب بودم سرتو برنگردونی و بترسی.تا اینکه صدای بازی کردن بچه ها اومد و شروع کردی به نگاه کردنشون.منم دیدم که نمیترسی آروم یکیشو برداشتم و دستم گرفتم و کم کمک نزدیکت کردم و... بله تو هم دیدی که همه دوستای همسنت باز میکنن اومدی وسط و به صورت ناباورانه شروع کردی با بادکنکا بازی...این موقع هم یکی از بهترین لحظات زندگیم بود...
الان یه چند وقتیه رنگای انگشتیت رو توی حموم گذاشتم و هر دفعه یکیشونو میارم که هم رنگارو یاد بگیری هم کلی توی حموم باهاشون مشغول میشی و خلاقیتت رو نشون میدی.
این هم بازی جدید که خودت مخترعش بودی:رد شدن از بین دو کوسن مبل
این راکر هم چون دیدیم خیلی علاقه به پریدن و اینا داری برات گرفتیم
در حال...
دختر پرتوان مامان!اینم یه بازی دیگه که خودت اختراع کردی و مورد علاقت شده و به تنهایی میتونی روی جدول راه بری
توی پارک که میری خیلی از بچه ها میان دورت و سریع هم باهاشون دوست میشی
بیا با هم بخوریم...
پارک شادیه.پر از شور و هیجان.بچه ها حلقه درست کرده بودن و بازی تخم مرغ گندیده بوی گلابی میده رو بازی میکردن
کار جدید خطرناکی که از بچه های دیگه یاد گرفتی
و نمیدونم چرا علاقه پیدا کردی پایین سرسره دراز بکشی
اولین بار تونستی خودت تنهایی سوار تا شی و با پات خودتو هل بدی
دختر ریاضی دان مامان!از الان داره چرتکه میندازه
این هم اسکیته که شما داری باهاش بالا پایین سر میخوری
ثمین جون مهربون که داره از بستنیش بهت میده
قررررربون تو خرگوش کوچولوی نازم.دوووووستت دارم