٢١ ماهگيت مبارك
اين ماه دختر مامان خيلي خانم شده براي خودش.وقتي پارك ميريم ديگه ماماني همش مواظبش نيست كه الان از سرسره يا تاب يا الاكلنگ ميفتي.ماماني براي خودش ميشينه يه گوشه اي و فقط نگات ميكنه!حتي دیروز هم كه بابايي باهامون اومده بود وقتي داشتي از پله هاي سرسره بالا ميرفتي گفت وااي! بدو بگيرش! الان با سر مياد پايين كه من در كمال آرامش گفتم چند ماهه دارم بالا رفتن و پايين اومدن و اين چيزارو باهاش تمرين ميكنم و اونم ديگه ماهر شده و نگران نباش!!
از نشانه هاي دومي خانم شدن سارينا خانم اينه كه ديگه بدون اينكه شبا پيشت پايين تخت رو زمين بخوابم و خوابت كنم ،مستقيم ميري توي تختت و برات كتاب ميخونم و خوابت ميبره.
يه روز بعدازظهر كه گذشتمت روي تخت و برات كتاب خوندم و فكر كردم خوابيدي و اومدم روي تخت خودم خوابيدم،از واكي تاكيت صداي ترق تروق شنيدم و فهميدم هنوز بيداري و داري بازي ميكني.بعد از چند دقيقه ديگه صدايي نشنيدم و گفتم حتما خوابيدي و اومدم روت پتو بندازم كه در كمال تعجب يهو ديدم نيستي!!!!!!! اينور..اونور.. زير پتو..لاي عروسكات!!!خشكم زده بود.اومدم توي چادر بازيتو نگاه كردم نبودي !تا اينكه ديدم توي اتاق پذيرايي،كتاب به دست دنبال مني!!آخه چه جوري از نرده به اون بلندي اومده بودي بيرون؟!!!
گذاشتمت روي تخت و گفتم دوباره بيايي بيرون و تو هم پاتو گذاشتي روي فيلت و لبه تخت رو گرفتي و پاتو گذشتي روي سرسرت و سر خوردي و با لبخند اومدي پايين!!! واقعا مونده بودم چي بگم كه چه جوري عقلت رسيد اين كارو كني!!
خلاصه ازون روز موقع خواب ميري كتابتو بر ميداري و از روي سرسره ات ميري توي تختت دراز ميكشي پتو ميكشي روي خودت! و ميگي برام كتاب بخون!!!
منم شروع ميكنم يه كتاب دو كتاب همينجور ميخونم تا...ماشالا راضي بشو كه نيستي اين كتاب تموم شد اون يكي تا اينكه بالاخره تصميم گرفتم ديگه از خودم برات قصه بگم و چون فقط باهات انگليسي حرف ميزنم واقعا سخته داستان انگليسي از خودم بگم...ولي شدنيه و البته براي خودمم خيلي تمرين خوبيه!
قربونت برم که توی خواب هم میخندی!!
بعد از خواب هم بیدار میشی میری سراغ آب بازی!
اینجا هم بالاخره برای اولین بار موهای بلندتو تونستم دم اسبی کنم!
يه كار جالب ديگه اي كه من مدتها انتظارش ميكشيدم عروسك بازيه.تازگيا به عروسكت با شيشش شير ميدي ،ميخوابونيش روي بالش و پتو ميكشي روش و پيش پيش ميكني!
راستي با اينكه واضح صحبت نميكني و من نميفهمم دقيقا چي ميگي ولي ماشالا خيلي خوش صحبتي و مدام درحال حرف زدني.مثلا بهت ميگم برو به بابايي بگو آماده اي و ميخوايي بري بيرون،ميري قشنگ با بابايي با زبون خودت بهش ميگي و حتي موقع حرف زدن دستاتم تكون ميدي!
تازگی به جای بابا کلا میگی "ددی" و بابایی هم میگه "جان ددی "و کلی قربون صدقه ات میره.
ايشالا به زودي به حرف زدن بيفتي و برامون كلي شيرين زبوني كني.دوستت دارم بلبل كوچوي مامان