هفته ١
جمعه پيش اولين شبي بود كه سارينا اومده بود توي اين دنيا.خيلي هم گرسنه بود ولي متاسفانه من هنوز شير نداشتم.هي گريه ميكرد و بيتابي تا اينكه بالاخره مجبور شديم يه مقداري بهش آب قند با قاشق بديم كه خوشبختانه خورد و آروم گرفت خوابيد.از روز بعد خداروشكر شير خوردنش شروع شد ولي همش تمام مدت خواب بود و به زور ناز و نوازش هم حتي بيدار نميشد.حتي موقع واكسنشم بيدار نشد!!!
فرداش بيني اش شروع كرد به گرفتن.پوار بيني،قطره و هر چي كه لازم بود انجام داديم ولي نشد كه نشد و چون بيني اش گرفته بود شير هم نميتونست بخوره و من هم داشتم از ناراحتي ميمردم.تا اينكه بالاخره سه شنبه برديمش دكتر و گفت اين قرصي كه دكتر زنانت داده مسكن قويه و خواب آور زود قطعش كن و يه سري تقويتي هم داد.من تا اينو قطع كردم سارينا سرحال و شاداب شد و گرفتگي بينيشم رفع شد.
تا اينكه چهارشنبه كه براي تست غربالگريش برده بودم همه گفتن واااي اين بچه زردي داره.دوباره بردمش پيش دكترش و گفت بله همين امروز شروع شده و بايد سريعتر جلوش گرفته شه و قرص داد و گفت بايد ٤٨ ساعت بره توي دستگاه.خلاصه ما هم زنگ زديم دستگاه رو آوردن خونه و تا امروز كه يه هفتگيشه هنوز زير دستگاست و خداروشكر شير خوردنشم خوب شده.
سارينا جون دوشنبه اي اولين بار به كمك مامان صديقه برديمت حموم و بند نافتم در پنج روزگيت افتاد.بابايي خيلي برات زحمت ميكشه و پابه پاي من بيدار خوابي ميكشه و عوضت ميكنه و هي قربون صدقه ات ميره.الانم مشغول غذا درست كردنه و خيلي بهم ميرسه؛)
توي اين هفته شبا اگه دو يا سه ساعت خوابيده باشم خوبه ولي تو فقط خوب شير بخور و زودي خوب شو همين برام كافيه.دوستت دارم عسل مامان.