پرنسس ساريناپرنسس سارينا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره
شازده مسيحاشازده مسيحا، تا این لحظه: 8 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

نی نی بوس

داستان خاطرات پرنسس سارينا و شازده مسيحا

واكسن دو ماهگي

1391/10/10 20:12
نویسنده : مامان مائده
4,915 بازدید
اشتراک گذاری

ساريناي مامان.ماماني طاقت گريتو ندااااره.

 هفته پيش كه از مهموني شب يلدا برگشتيم فهميديم عسلي مامان سرما خورده.البته همون روز بايد ميرفتيم واكسن دو ماهگيتو ميزديم كه چون شنيده بوديم دو روز تب ميكني انداختيمش بعد از مهموني كه بعدشم سرما خوردي.تا اينكه بالاخره امروز بهتر شدي و برديمت پيش يه دكتر مهربون.البته قبلش قطره استامينوفن داده بوديم كه احتمالا درد رو كمتر حس كني...

 بعد از وزن كردنت اول رفت سراغ قطره فلج اطفال كه من بايد سرت رو محكم ميگرفتم كه تكون ندي.تا تلخي قطره اومد گريه ات بندازه دكي جون سريع واكسن هپاتيت رو به دستت زد ( كه البته من طاقت ديدن اون صحنه رو نداشتم و سپردمت به بابايي) و تا اومدي درد اونو احساس كني دكتر سريع واكسن سه گانه رو به پات زد و اينا فقط نتيجه اش چند ثانيه گريه بود(يك نفس عمييييييق) و بعد دكتر يه سري راهنماييهايي كرد و ما با خوشحالي ازين كه خب همش همين بود اومديم خوووووونه.

واكسنت رو ساعت ٧ شب زديم و تا ساعت ١١ خوابيدي و تقريبا دردي نداشتي و من همچنان كمپرس يخ روي پات گذاشته بودم تا اينكه يهو پريدي از خواب و زدي زير گريه... ما هم سريع قطره استامينوفنت رو بهت داديم ولي همچنان درد داشتي و گريه ميكردي تا اينكه بالاخره بابايي كه مخالف سرسخت پسونك بود پيشنهادشو داد!!!!! منم كه از خداخواسته دويدم و پسونك رو گذاشتم دهنت و تو بالاخره خوااااابيدي...

تا ساعت ٤خوب بودي ولي بعد يهو پريدي و دوباره شيون و گريه و بيتابي.هرچي ماماني و بابايي قربون صدقه ات ميرفتن فايده نداشت.بابايي يكمي بغلت كرد و آرومت كرد ولي چون فرداش بايد ميرفت سر كار , من روي شكمت بغلت كردم و درحالي كه راه ميرفتم برات لالايي خوندم تا خوابت برد.الانم گذاشتمت روي پام و تكونت ميدم و هرازگاهي ميپري و پسونك رو ميمكي و يه ناله اي ميكني و دوباره ميخوابي.

بميرم برات .كاشكي جون منو گرفته بودن ولي تو درد نميكشيدي كه هيچ چيز براي يه مادر بدتر از ديدن ناراحتي فرزندش نييييييست. الان كه آروووووم روي پام خوابيدي بيخوابي و خستگي از تنم رفت.من فداي تو بشم كه انقدر صبور و مهربوني . ايشالا كه زودي خوب شي و دوباره براي ماماني و بابايي بخندي. 

قبل از واکسن که با آرامش توی مطب دکتر خوابیدیساکت

وووووووووویییییاسترس

اینم بعد از واکسن که تو از درد گریه و باباییخنده!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (35)

الهه(مامان آرمین)
13 دی 91 16:52
عزیز خاله درد کشیدی فدات بشم زودی خوب میشی اشکالی نداره


منونم خاله جون مهربوووووون
مامان ساینا
13 دی 91 18:00
الهی من قبونت بشم. براتون لازمه عزیزم. یه عالمه بوووووووووووووووووووووووووس.
رمزم برات تلگراف کردم


ممنونم خااااااااله.
مامی مائده
13 دی 91 23:13
اخی یاد دوماهگی دخترم افتادم چقدر زمان زود میگذرهههههه


آره زوووووود ميگذره
الهه(مامان آرمین)
14 دی 91 1:20
الان عکسا باز شدن این مطب دکتره؟
از چه صحنه هایی عکس گرفتی دلم میخواد از ظارمین هم بگیرم ولی نه از امپول زدنش


كار خوبي ميكني؛)
انسیه
17 دی 91 2:03
اخی چه نینی ملوسیهازطرف من ببوسش


مررررررسي عزيزم
مامان بردیاقلقلی
17 دی 91 9:06
سلام خاله اوف شدی .عیب نداره گلم.
اینا وایه اینه که بزرگ شدی سالم بمونی ..
یه عالمه بوس برای سارینا جونم.


ممنونم خاله جونم.بووووووووووووووس
مامان ترانه
17 دی 91 15:00
خاله جون مبارکه ...بزرگ میشی یادت میره
8 ماهگی ترانه جونی تموم شد خوشحال میشم بیایی پیشمون


مبااااركه چشششششم اووووومدم
متین
17 دی 91 17:55
اگه اجازه بدین لینک تون کنم


خوشحال ميشم
متین من
17 دی 91 23:50
مرسی گلم شماهم متین من لینک کن از این به بعدبیشتر بهتون سرمیزنم چون دوست شدیم دیگهه...


چششششششم حتما
انسیه
18 دی 91 2:52
راستی چطورعکسای تواین سایز میزاری کجاآپلود میکنی آتلیه به من اسکن عکس هاروداد سی دی اصلوندادکیفیتش مثل عکسای سارینامیشه


من عكس هاشو از فيلمي كه داده بود درست كردم.سايزشم حداكثر همون٢٠٠ كيلو بايته
انسیه
18 دی 91 2:55
اینم ازشانسمه درس خوندن متقارن با بچه داری شوهرداری باهم ودر20سالگی همش کتابامو خط خطی میکنه درس خوندن 11شب بعدتاااااااااااااااااصبح مرسی که بهم سرزدی الان وقت اقوگفتن ساریناست چه دلبری بکنه بازم بهم سربزن


لذتش به همينه.بله الان آغو آغو رو شروع كرده و خيلي شيرينه.بوووووس
نگاری
18 دی 91 15:41
اخی فسقلی من
نازی


مامان ساینا
19 دی 91 14:07
مائده جون وبمون عوض شد. بیا پیشمون


چشم حتما؛)
مامان سهند
19 دی 91 16:48
قربونت بشم عسل خاله فدای اون گریه هاتتتتتتتتتتت سیسمونیت عالی بود دست مامانت و مامانیت درد نکنهههههههه


ممنونم خاله جون.خيلي ممنووووووون.بووووووووس
زهرا
21 دی 91 0:27
قربون نی نی بشم چقد ماهه ! مخصوصا چشاش عشق استبوس بوس بوس


خييييييلي ممنونم نظر لطفته
مرجان خاله ی ایلیا
21 دی 91 7:38
سلام عزیز دلم!ممونم که به منو ایلیا سر زدی!
الهی بگردم این وروجکو انشالله سر واکسنای دیگه اذیت نشه!
این عکسای آتلیه شم خیلی ناز شده!انشالله عکسای عروسیش


خواهش ميكنم خاله جون ايليا.ممنونم.واااي عروسيش؛)
*بانوی حسین*
21 دی 91 10:54
سلام مامان مائده عزیزو دخمل گلیش سارینای نازو خوشگل.
ای جان ایشاالله همیشه سالم و تندرست باشه سارینا گلی.
عکسای آتلیه هم فوق العاده ناز بودن.


ممنون از محبتت.قربونت برم.بووووووووس
*بانوی حسین*
21 دی 91 11:04
مامانی گل اجازه میدین عکس سیسمونی دخمل گلی رو بذارم تو سایت نو عروس؟
این لینکش

http://www.nowaroos.com/Thread-%D8%B9%DA%A9%D8%B3-%D8%B3%DB%8C%D8%B3%D9%85%D9%88%D9%86%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%85--5555
واقعا دستتون درد نکنه خیلی زیبا و با سلیقس.

من خودم ارسال 3 و یا *بانوی حسین*
هستم.
اگر دوس داشتین خودتون بذارین.
من میام همین جا بهتون سر میزنم.
خیالتون راحت اگه دوی ندارین بذارم راحت بگین.
من چون عاشقه خوده سارینای ناز
شدم.
گقتک.سیسمونی دخترگلی رو اگه اجازه دادین بذارم اسم دخمل گلی رو همراه اسم وبلاگش میذارم.
عذر میخوام انقد حرف زدم.


بله حتما چرا كه نه.خوشحالم ميشمممنون
مامان سهند
21 دی 91 12:10
بوسسسسسسسسسس


بوووووس هم به شما
♥ مامان آینده ♥
21 دی 91 16:48
سلام عزیزم...!!

خوبی؟!سارینا کوچولو خوبه؟!!

انشالله که همیشه سالم و تندرست باشه و هیچ وقت مریض نشه....


خيلي ممنونم خيلي لطف داري.بووووووووووس
زهرا
22 دی 91 0:02
مامانی کجایی ؟ چرا دیر آپ میکنی؟سرت شلوغه یا سارینا نمیذاره؟ منتظر عکسای جدید سارینام


چششششششششم عزيزم زودي ميام.بووووووووس
*بانوی حسین*
22 دی 91 0:53
سلام مامان سارینای نازوخوشگل.
مرسی مامانی ساریناگلی بهم اجازه دادین.
انقده خوشحالم کردینوممنونم از مهربونیتون.
قربونه هردوتون.


خواهش ميكنم عزييييزم
♥ مامان آینده ♥
22 دی 91 14:11



بووووووووووس
متین من
22 دی 91 17:31
(¯ `•✦.•´¯)
_____ (_.•´/|\`•._)
_______ (_.:._)__(¯`:´¯)
__(¯`:´¯)__¶__(¯ `•.✦.•´¯)
(¯ `•İ✦.•´¯)¶__(_.•´/|\`•._)
(_.•´/|\`•._)¶____(_.:._)_¶
__(_.:._)__ ¶_______¶__¶¶
____¶_____¶______¶__¶¶ ¶¶
_____¶__(¯`:´¯)__¶_¶¶¶¶ ¶¶¶¶
______(¯ `C.✦.•´¯)_¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶
______(_.•´/|\`•._)¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶
_______¶(_.:._)_¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶
¶_______¶__¶__¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶
¶¶¶______¶_¶_¶¶¶¶(¯`:´¯)¶¶¶¶¶
¶¶¶¶¶(¯`:´¯)¶ _¶(¯ `•K✦.•´¯)¶¶¶
¶¶¶(¯ `Y.✦.•´¯ )¶ (_.•´/|\`•._)¶
¶¶¶(_.•´/|\`•._) ¶¶ _ (_.:._)¶¶
¶¶¶¶¶¶(_.:._)¶¶¶_ ¶¶¶¶ ¶¶¶
__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶(¯`:´¯) ¶¶ ¶¶¶
______¶¶¶¶¶(¯ `•.✦.•´¯)¶¶ ¶¶¶
____¶¶¶¶ ¶¶ (_.•´/|\`•._)¶¶¶ ¶¶¶
___¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ¶ (_.:._)¶__¶¶¶ ¶¶
___¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶_¶¶¶ ¶¶¶___¶¶ ¶¶
_¶¶¶¶ ¶¶¶¶___¶¶¶ ¶¶¶¶____¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶____ ¶¶¶ ¶¶¶¶_____¶
---------¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶---------
---------¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶---------
---------¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶---------
___|___|___|_____|___|___|___|___|__
__|___|___|____|___|___|____|__|__
___|___|___|____|___|___|_|__|___
__|___|___|____|___|___|___|___|
ماما مائده جون هنوز که منو لینک نکردی من خیلی وقته لینک تون کردما
به خدا سرم خيلي شلوغه چشم حتما؛)



هیراد و عمه لیلاش
22 دی 91 20:10
سلام سلام صد تا سلام
اومدیم یه خبر خوب بدیم
به خاطر محبت و دعای شما من توی مسابقه سوگواره محرم اول شدم
باز هم از لطفتون ممنونم
همیشه شاد و سلامت باشید دوستتون دارم


واااااي خيلي خوشحال شديم.تبريييييييك
صبا و پرهام
25 دی 91 8:45
سلام گلم

1. مرسی که اومدی پیشمون

2. گلم هیچ وقت واکسن بچه رو شب نزن، بهترین حالتش اول صبحه، که اگه خدای نکرده بخواد رفلکسی یا واکنشی نشون بده توی شب و یا نیمه شب نباشه که دستت به جایی بند نباشه

3. من بچه ام الان سه سال و سه ماهشه و تجربه بهم نشون داد علیرغم اونی که مراکز بهداشتی میگن کلا کمپرس گرم برای بچه خیلی بهتره. ولی باید استامینوفن رو 4 ساعتی بهش بدی چه درد داشته باشه چه نداشته باشه. بخاطر کنترل تب و خاصیت ضد التهابش

4. عکسهای فوق العاده ایی گرفتین

5. ایشاله شاد باشین


از راهنماييت خيلي ممنونم عزيزم.درست ميگي ولي دكترش فقط بعدازظهراست.ممنونم چشمات قشنگ ميبينه.شما هم هميشه شاد و سلامت باشيد
انسیه
26 دی 91 3:22
سلام ازماخبر نمیگیرین رمزم خصوصی میزارم


سلام خوبي؟ميام ميام.مرسي
انسیه
26 دی 91 3:39
سلام مامان سارینا من اومدم توی نینی وبلاگ بهم سربزن


چششششششم حتما
*بانوی حسین*
26 دی 91 10:04
دلم واسه هردوتون تنگ شد.


ما هم همينطور ايشالا به زودي مياييم.بوووووووووووووووس
مامان روشا
27 دی 91 17:50
سلام
من از وبلاگت خوشم اومد لینک کردم
شما هم به وبلاگ دخترم سر بزنین
ممنون


ممنونم لطف كرديد.چشششششم.بووس
♥ مامان آینده ♥
28 دی 91 11:15
ما منتظر عکسای جدید سارینا کوچولوئیم....


چشم زودي مياييم
نگاری
28 دی 91 15:45
کجایی پس مامانش؟


عزيزم سرم خيييلي شلوغه ولي سعي ميكنم زود بيام.بوووووس
مامان کیان کوچولو
28 دی 91 20:07
ای جانم سارینا کوچوووولو
مامانی از چه صحنه های دردناکی عکس انداختی ...
امیدوارم که سرماخوردگیشم زود خوب شده باشه چون میدونم که خیلی اذیت میشه طفلی ....



خيلي ممنون.آره والا
مامان کیان کوچولو
28 دی 91 20:07
عزیزم عکسای کیان کوچولو هم آماده شده بیا ببین


چششششششششم.بوس بوس بوس
بهشت بانو
27 فروردین 92 12:43
,وبلاگی که ساختی عالیه . قدم نی نی هم مبارک باشه .
من سه ماهه باردارم و یه سوال دارم اگه میشه کمکم کن . میخوام بدونم اون قالب دست و پای نی نی رو چطوری گرفتی ؟


ممنونم عزيزم راستش داديم يكي از فاميلامون كه دندونپزشك بود برامون انجام داد
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نی نی بوس می باشد