سارینا جونم راه افتاد,دلم به تاپ تاپ افتاد!
بالاخره انتظار ها به سر رسید.حالا شدی همون شیطون بلایی که میخواستم!خسته شدم انقدر میدیدم همینجور ثابت یه جا میشینی و مثل خانما با خودت بازی میکنی!!یا نهایت نهایت دنده عقب شاااایدم به زور سینه خیز میرفتی.
ولی ولی... تقریبا ٢ هفته هست کل خونه رو میتونی متر کنی!اونم تندتر از راه رفتن من!
عسلم, تو تقریبا در سن 8 ماه و نیمگی شروع کردی به چهاردست و پا رفتن.البته میدونم ذوق و شوق تو که دیگه میتونی به هر جا که میخوایی سرک بکشی از مامانی که همش باید بدووه دنبالت و مراقب باشه دست به چیزای جیزدار نزنی خیییییییلی بیشتره.
اولن دوست داری همه چیز رو اول با دهنت تست کنی,از تلفن,کنترل تلویزیون,پایه میز و صندلی گرفته تا سیم برق و ریشه فرش و اینا.ولی مامانی از تو زرنگتره.این پسونکی که همه میگن اخ اخ ,همین به کار مامانی اومده و با خیال راحت میره پی زندگیشهرچند نمیدونم چرا بعضی موقع ها با دستت درش میاری یکمی باهاش بازی میکنی و بعدشم پرتش میکنی یه طرف و میری دوباره شروع به خوردن اسباب و اثاثیه مامان!!!
میز آرایش کنترلیت رو هم خیلی دوست داری و وقتی درش باز میشه جیغ میکشی و کلی ذوق میکنی
هر موقع روی تختت خوابیدی من سراسیمه میام تو که مبادا از تختت بیرون اومده باشی و یا از لبه تخت ما افتاده باشی یا لای تخت گیر کرده باشی!!
آخ جون ازین زندان نجات پیدا کردم
یا کار خطرناکتر اینکه راحت دستتو به لبه تخت میگیری و وایمیسی
این بالا انگاری هوا بهتره
آخ جون پرده !!
بذار ببینم پشتش چیه
دالی موشههههههه
خودم تنهایی وایسادم ولی میترسم بیفتما
تازه قدمم میتونم بردارم,وای دارم میفتم
خب این کارارو میکنی,مامانی هم مجبوره لبه تختتو اینجوری بیاره بالا
اینم راه رفتن با کمک دستات
محکم بگیر نیفتی دختر خوشگلم ایشالا به زودی راه رفتنت و دویدنت