روز اسباب کشی بدون سارینا!
ازونجایی که اسباب کشی با وجود شیطون بلایی چون شما عملا غیر ممکن بود و چون مامانمم اینجا نبود تا کمکم کنه , زن داداشم زهره جون پیشنهاد داد بری خونشون و با دختر دایی هات ساره و ثنا بازی کنی.
این هم داستان دو روز مهمونیت خونه ثنا کوچولو:
از زبان دختردایی جونت ثنا:
چند روز پيش كه مامانى سارينا مى خواست اسباب كشى كنه،مامانى رفت سارينا نقلى دختر عمه ام رو اورد خونه ما ،واين هم ماجراهاى من وسارينا!
من وسارینا در پارک بازی
هر دوتامون به قایق موزیکال علاقه خاصی داشتیم ولی خب چون سارینا مهمون بود به پیشنهاد مامانی دادمش به سارینا!
سارینا:چیه؟خب خوابم میاددیگه!!!!!!
داشتم با ایپد بازی می کردم وسارینا هم با قایقم بازی می کرد همه چیز داشت خوب پیش می رفت که یه دفعه......
انگار سارینا به بازی من علاقه مند شده!
وااای!مامانی بیا کمممممک!!!
ترجیح دادم مامانم اموالم رو برام حفظ کنه ومنم مواظب شیشه ابم باشم اخه سارینا یه نظری هم به اون داشت....
مامانی سارینا رو گذاشت تو صندلی غذای من !تا بهش بوف بده منم که خیلی خانوم هستم هیچی
نگفتم واجازه دادم سارینا تو صندلی من بوفشو بخوره .ساریناکوچولو همه بوفشو با اشتها خورد ومن ؟مگه میشه بوف خوشمزه باشه!
اینجا کلی با نی نی دالی موشه بازی کردم .صندلی ناهار خوری رو هل دادم کنار صندلی غذا و زیر میز
صندلی غذا قایم می شدم و زود بلند می شدم و دالی می کردم !مامانی مونده بود من چه جوری این
بازی رو کشف کردم!
سارینا که لالا کرد مامانی نی نی رو گذاشت تو تخت کوچولوی من ومنو می خواست از اتاق بیرون ببره!
من انگشتم رو گذاشتم رو بینی ام و به مامانی گفتم هییییس !!!!!هر کاری مامانم کرد
که از اتاقم بیام بیرون من نیومدم وبا اسباب بازی هام اروم بازی می کردم .اخه یه کمی هم نگران بودم که
سارینا اتاق منو برای خودش نگیره ترجیح دادم همون جا بشینم ومراقبش باشم!!!!!!
سارینا در حال تاب خوردن !
سارینا:بذار ببینم این دگمه ها به چه دردی می خورن؟
ساریناجون خوب بخوابی بازم بیا پیش من تا با هم بازی کنیم.
این هم پست مربوطه در وبلاگ ثنای عروسک:
http://niniasalak.niniweblog.com/post29.php