٩ ماهگيت مبارك
توت فرنگی مامان! اين ماهي كه گذشت تغييرات اساسي اي داشتي.تونستي از حالت سينه خيز كه به زور ميرفتي و دنده عقبكي،بالاخره چهار دست و پا بري و براي خودت سير و سياحت كني.
ديگه به خونه جديد كاملا عادت كردي و اصلا بهونه گيري نميكني و منم با خيال راحت ميذارمت زمين و تو هم از خداخواسته ميدويي اينور و اونور و ازين اتاق به اون اتاق، هر جا باشم سريع پيدام ميكني و ميخواي از پاهام بيايي بالا تا بغلت كنم.
دستتو به هر چي گيرت بياد مثل ميز و صندلي و حتي ديوار ميگيري
و روي پاهات وايميسي و بلد شدي خيلي با احتياط يكي يكي دستهاتو ول ميكني و ميشيني و البته بعضي مواقع هم كه حواست پرت ميشه يهو دستت ول ميشه و پووووووووووووخ....
آخجون کنترلی تلویزیون
عاشق آكواريم هستي و رو سينه ميخوابي و ماهيارو كه دونه دونه رد ميشن دنبال ميكني و .... وكار بد اينكه دستتو ميكني توي آكواريم و ميخوايي چراغاشو بكني كه البته ديروز يكي از چراغاشو كندي و انداختي توي آب !!منم سريع برقشو قطع كردم وگرنه معلوم نبود چه بلايي سر ماهيا اومده بود(البته راهكار ماماني اينه كه جلوي آكواريم دوتا بالش ميذاره كه نتوني سوار شيشه ميزش بشي)
تازگي كه ديگه براي خودت مستقل شدي و تنهايي بازي ميكني ماماني هم رسيده دوباره پيانو زدن رو بعد از تقريبا ١٠ ماه شروع كنه.ولي تا ميام بزنم جيغ ميزني و ميدويي سر پايه صندلي و ميخواي بيايي ازش بالا كه يالا منم بلند كن بنوازم!!!! آخه يه بار نشوندمت روي پاهام و تا گذاشتمت جلوي پيانو،محكم دو تا دستاتو ميكوبيدي روي كلاويه ها و با كلي ذوق عشق ميكردي و ازون موقع به بعد قبل از شروع پيانو زدن اول بايد بدم جنابعالي پيش درامدي برامون بزني و بعد اگه شما اجازه فرموديد نوبت ما برسه!!! ( كه البته با اين نوازندگي كوبندت حسابي كوك پيانو رو بهم ميزني!)
از جارو برقي ميترسي و ناراحت ميشي و اعتراض همراه با جيغ ميكني (مثل بچگي هاي خودم كه دايي علي روشنش ميكرد و لوله اش رو طرفم ميگرفت و ميگفت الان ميخورتت و منم جييييييييييغ ميكشيدم).
از وقتي فهميدي پسونك ميذاريم دهنت كه چيزي رو از روي زمين برنداري و بخوري، پسونكو در مياري و پرت ميكني دورترين نقطه ممكن و بعد هم رااااااحت هر چي كه بخواي ميكني توي هموني كه نبايد بكني!!!
اينم داستانت با دستمال كاغذي
اینم از استخری که برات گرفتیم که مثلا بشینی توش بازی کنی ولی تا میذاریمت قیافه ات این شکلی میشه
و فقط دوست داری دستتو بهش بگیری بری بالا پایین
سر كيف وسايل خودت ميري و اسباب بازي هاشو دونه دونه ميكشي بيرون.
بالش بازی رو هم خیلی دوست داری و هی خودتو میندازی روش و عقب و جلو میری
از توي آينه باهات حرف ميزم ميخندي و هي از توي آينه يه نگاه به من و بعد هي روتو ميكني طرفمو يه نگاه مستقيما ميكني.
خودت میتونی تنهایی قاشق دستت بگیری و غذا بخوری که البته...خیلی تمییییییز همه جارو
با آيپد خيلي حال ميكني چه وقتي خاموشه ...
خودمو ببینم...
مراسم آیپد خورون!
تازه بلدی حباب هم درست کنی:
مو مو ما ما مو مو....
یا موقعي كه برات بازي ميذارم و از ذوقت جيغ ميكشي
میخوام با عروسکای توش بازی کنم
البته بعضی مواقع هم میگیریش دستت و محکم میکوبیش زمیییییییین
وقتي هم كه با مامان صديقه و بابا جون و دايي ايمان ويدئوكال ميكنيم خیلی برات جالبه که یکی اونور داره باهات حرف میزنه و میخوایی بری توی آیپد پیش اونا!! (حتی موقع تلویزیون دیدن هم فکر میکنی دارن با تو حرف میزنن !!!)
مادربزرگ و پدربزرگ عزیزت دلشون برات پرپر ميزنه و همش قربون صدقه ات ميرن.مامانی هم دلش براشون خییییییییییلی تنگ شده.
خدايا خودت مواظب همه پدر مادرا باش كه هر چي داريم بعد از تو از اوناست.