١٤ ماهگيت مبارك-یلدات مبارک
نفسم،عمرم،دختر شيطون و بلاي نازم دومین یلدات مبارک.
امسال شب یلدا همه فامیل دور هم جمع بودیم و فقط نقل مجلس کم بود که شما اومدی وسط!
اینو دست بزن , اونو دست بزن , دستمال کاغذی بردار , پاره کن ,بریز هوا ,هورا بکش , میوه از روی میز بردار و به بقیه بده...
اینجا هم داری سرک میکشی کسی حواسش نباشه دست به وسایل میز بزنی ولی من همش دنبالت بودم و البته خییییییلی هم خسته شدم
اونجا هم هی میگفتی ماما ماما بعد یه ثانیه بعد میگفتی بابا بابا.بابایی هم میگفت بگو بابا بگو بابا و تو دوباره میگفتی ماما ماما و همه می خندیدیم.
اینم عکس یادگاری با بابا جون و همه نوه هاش:
حالا بذار از شیطنتات بگم:
انقدر شيطون شدي كه واقعا بعضي موقعا كم ميارم!! باز خدا باباييت رو خير بده كه يه كمك برام فرستاد وگرنه نميدونم واقعا با توي بلاچه چه جوري ميرسيدم كاراي شخصي خودمو بكنم چه برسه به كاراي خونه! براي همين اصلا نميرسم بخوام بيام برات زود زود بنويسم و متاسفانه سر بزنم به وب دوستاي مهربونت.
توي اين ماه ديگه از مسلط شدن به راه رفتن و اين چيزا گذشتي ، و ميتوني بدووي.
دیشب رفته بودیم برای خونه خرید و گذاشته بودیمت جلوی سبد خرید. هی با من دالی موشه میکردی یا گردنتو میدادی بالا تا زیر گردنتو بوس کنم و ازین چیزا ولی...ولی تا رسیدیم به قسمت اسباب بازی ها دیگه طاقتت سر اومد و جیغ و داد که منو بیارین پایین.تا گذاشتمت روی زمین انگار از زندان آزاد شده باشی اومدی این اسباب بازی رو بردار اون یکی رو بردار اونو بنداز و خلاصه اونجا رو گذاشتی روی سرت که البته بابات حریفت شد و ازونجا بردت یک قسمت دیگه ولی دیگه حاضر نشدی بشینی توی سبد و حتی اون رو هم هول میدادی و همه از دستت میخندیدن!
آخی!مامانی خسته شده بذار منم یه خرده کمکش کنم خب!
یه بار دیگه هم که رفته بودیم ازین ماشینا داشت جلوی سبد که گذاشتیمت توش و تو هم کلی قام قام کردی و کیف کردی.
چرا هر چی گاز میدم و فرمونو تکون میدم بازم راه خودشو میره؟!!
نخواستم بابا!بذار اصلا برم توی سبد وایسم کیفش بیشتره.
آآآآآآآآآآآآآآآآباباباباباباباباباباباماماماماماماآآآآآآآآآآآآ
از وقتي كه باهات شروع كردم انگليسي صحبت كردن، كلماتي مثل dirty, dady,momy,baby رو ميگي و از فارسي هم ماما،ممه،بابا ،دودو،ديدا،نانا! رو ميگي كه واقعا نميدونيم توي فرهنگ لغات معنيشون چي ميشه!!!البته اون ممه رو خيلي غليظ ميگي(همون پسونك خودمون)
حالا از اون يكي ممه بگم(milk بقول خودمون)،بدجور معتادش شدي و ول كن معامله نيستي.چه روز،چه شب،چه صبح،چه نصف شب!!
از نصف شب نگو كه الكي فقط پا ميشي ببيني ممه سر جاش هست يا نه!!بعد وسطش خوابت ميبره،دوباره ٢ ساعت بعد همينطور.آخه دخمل خوب، ماماني الان تقريبا ٢ سال هست كه شبا یه بار پيوسته نخوابيده! هر چي بهت آب ميخوام بدم پرت ميكني اونور ، پسونكتو ميدم پرت ميكني،تازگي توي اينترنت خوندم عسل رو توي آب گرم حل كنم نصف شب بهت بدم جاي شیر ،چون هم عسل براي دندونات بهتراز شيره هم سيري كاذب مياره و كمتر گرسنه ات ميشه ولي،.... دوباره ليوانت با شوت شدن مواجه ميشه!!حالا شاید کلا شیر شبت رو قطع بکنم تا هم شبا تا صبح بخوابی هم اینکه بتونم بالا خره بذارمت توی اتاق خودت تنها لالا کنی.آخه هنوز که هنوزه گهواره کنار تخت خودمون رو استفاده میکنی!!!
میدونی آخه دو ماه پیش 2 شب گذاشتمت توی تخت اتاق خودت(حتی خودمم اومدم توی تختت خوابیدم(حالا تصور کن چه جوری جا شدم!)).نصف شب یهو جا میخوردی که پیشت نیستم دیگه شب سوم حتی وقتی دوباره برت گردوندم توی گهواره نوزادیت هر پنج دقیقه یکبار تا صبح بیدار شدی که مطمئن بشی ببینی من هستم یا نه!!بنابرین تصمیم گرفتیم تا وقتی که هنوز نصف شبا برای ممه پا میشی پبشم بخوابی تا وقتی که دیگه بی خیالش بشی و اونوقت جدات کنیم.
این هم مدل های خواب سارینا خانم:
راستی هفته پیش هم برای اولین بار سوار مترو کردمت که برات خیلی جالب بود و همش با تعجب نگاه میکردی.
وقتی هم که قطار میومد از شدت بادش چشماتو می بستی.آخه خیلی از باد خوشت نمیاد!!(حتی از باد سشوار!!)
دغدغه داشتم ازون مبل نارنجیا نیفتی پایین حالا یاد گرفتی ازین صندلی بلندها هم بالا میری!
بفرمایید کیک با طمع سارینا
دو سه هفته پیش هم رفته بودیم غرب تهران و تو برای اولین بار برف دیدی.اولش برات عجیب بود و زیاد خوشت نمیومد ولی کم کم که پاتو گذاشتی روش خوشت اومد ولی نمیتونستی خوب راه بری آخه همش پات فرو میرفت توی برفا.برای همین واکر برات برده بودیم که یه خرده باهاش راه رفتی و کلی کیف کردی.
ولش کن بابا!خودم تنها راه برم راحتترم!
چرا یهو زمین انقدر شل شد!! وااا!یعنی چی شده؟!!
بعدشم انقدر راه رفتی و افتادی و بلند شدی که خسته شدی و خوابت برد.
خوابای طلایی ببینی دخترک ملوسم
پارک ملت...یک شب زیبای برفی
این هم دریاچه یخ زده باغ پرندگان