اولين مشكل سارينا
ازچند هفته پيش بالاخره بعد از بوقي گفتيم بريم با شما سينما و يه فيلمي كه مناسب و جالب هم برات باشه(آخرين بار كه رفتيم، قهرمان پله نوردي سينما توي جهان شدي!!!!!!).
رفتيم فيلم مدرسه موشها.توي سالن ماكت موشها رو گذاشته بودن كه چون اندازش اندازه آدما بود و بزرگ يه خرده ترسيدي و حاضر نشدي بري تنهايي كنارش وايسي.
بعد از عكس رفتيم داخل.فيلمش خيلي واقعي به نظر ميود.در طول پخش فيلم هي ميپرسيدي اين چيه و اون چيه و منم هي بهت جواب ميدادم تا اينكه گذشت و گذشت تا هي اين چيه گفتنات با ترس و لرز شد و ديگه هنوز به اسمشو نبر نرسيده بود كه كم كم هق هق كردي و بعدش يهو جيييييييييييغ و فرياد بلند و پاتو كوبيدي و ترسيدي...
منم بدو بدو اومدم بيرون و هي روي صفحه تلويزيوني كه بيرون پخش ميكرد اشاره ميكردي و هي ميگفتي اين چيه.چند بار اومدم دوباره ببرمت داخل كه امون ندادي و جيغ زدي و منم نخواستم ديگه بهت فشار بيارم و همون بيرون مونديم و با تعداد زيادي از بچه هاي ديگه اي هم كه مثل شما بودن بازي كردي!
چند روز از سينما رفتن شما نگذشته بود كه تصميم گرفتيم براي ماشينمون كه چند ماه پيش ضبطش رو دزد زده بود ضبط بندازيم.شب بود و از مهموني برميگشتيم و يه چند ماه هم توي ماشين سكوت بود.طبق معمول گذاشتيمت روي صندلي و بابايي هم گفت بيا ضبط جديد رو امتحان كنيم.تا روشنش كرد يهو شروع كردي به جيغ زدن و اينكه اين چيه! و ديگه حاضر نشدي سر جات بشيني.هرچي بلندگو ها و ضبط و اينا رو نشونت داديم فايده اي نداشت و همش اشاره به بلندگو ها ميگفتي اين چيه...
با هر ترفندي بود حاضر نشدي توي جات بشيني.برات موسيقي كلاس كارگاه كودك و مادرتو كه خيلي دوست داري گذاشتيم،توي بغلم دست ميزدي ولي تا ميذاشتيمت روي صندلي خودت شروع ميكردي به جيغ زدن دوباره.واقعا كلافم كرده بودي.حتي يك روز كه ميخواستم ببرمت مهموني و بابايي نبود حاضر نشدي بشيني سر جات .صندليتو اوردم جلو ننشستي.خودتو تنها نشوندم روي صندلي جلو و كمربندتو بستم يه ربع نشستي و يهو وسط اتوبان جيغ زدي و منم در حين رانندگي بغلت كردم و دوتايي با هم رانندگي كرديم!!!(ميدونم كار خيلي خطرناكي بود!!).
جالب اينكه گواهينامم يك ساله اعتبارش تموم شده و وقت نكردم درستش كنم.راهم كه گم كرده بودم،شب هم بود،شما هم كه توي بغلم بودي و منم هي خيابونارو رژه ميرفتم و هي خدا خدا ميكردم كه توي اين اوضاع پليس جلومو نگيره!!خيلي خسته شدم و خاطره بدي برام شد ولي خداروشكر به خوبي و خوشي بخير گذشت.
الانم به مدت بيش از يك ماه كه ازون تاريخ گذشته ديگه حاضر نيستي شبا تنها بخوابي من بايد انقدر بيدار بمونم كه خوابت ببره و چند بار نصف شب هي پا ميشي و با ترس منو صدا ميزني و گريه ميكني. و حتي بعضي موقع ها مجبورم روي زمين باهات بخوابم.
فكر ميكنم بيشتر از تنهايي ميترسي چون يه شب هم چراغ اتاقت رو روشن گذاشتم ولي تا ديدي من نيستم با ترس و وحشت صدام زدي.
حتي توي خونه هم ازين اتاق به اون اتاق بدو بدو دنبالم ميدويي كه يه وقت در نرم!!...
چند شب هم هست كه واقعا خسته شدم و بابايي ميره و نصف شب يا ميارت توي تخت خودمون(كه اينكارو اصلا دوست ندارم چون عادت ميكني) و يا ميبرت روي مبل پذيرايي با هم ميخوابيد به خاطر همين هم تازگيا به بابايي خيلي وابسته شدي و وقتي ميره بيرون يا سر كار همش بهونشو ميگيري و گريه ميكني.
البته يه چيز ديگه كه از يكي از دوستام شنيدم و بچه اش مثل تو بود گفت از شير كه گرفتمش اينجوري شده،نميدونم والا...خسته شدم...دلم براي يه خواب شيرين بيشتر از ٢ ساعت تنگ شده!!!شب تا صبح فقط مسير اتاق خودمون تا اتاق تورو طي ميكنم! سعي هم ميكنم تا بيدار ميشي سريع خودمو بهت برسونم كه بيشترازين نترسي و البته يه وقت از روي تختت خواب آلود پايين نيفتي.
اميدوارم اين مساله با مرور زمان حل بشه و مثل سابق از شب تا صبح يكراست توي اتاق خودت تنها بخوابي...
خيلي دوستت دارم،ميدونم مادر بودن سخته و تازه اول راهم.وقتي ازين مشكلا باهات پيدا ميكنم احساس وظيفه مادر بودنم رو بيشتر حس ميكنم.خدايا بابت همه چيز ازت ممنونم...
اینام چند عکسه از شهربازی همین پاساژ کورش:
اولین باری که از این بازیا لذت بردی:
(هر وقت میذاشتمت روی بازی های اسب چرخشی جیغ میزدی و بدت میومد ولی برای اولین بار انقدر خوشت اومد که بعد از 7-8 بار با گریه اوردیمت پایین!)
اولین باری که دستت به توپ بولینگ خورد.البته فکر کنم هنوز برات زود باشه نه؟!!!!(ذووووووووقشو ببین)
که البته همینجور خوابیدی تا مامانی تونست یه نفسی بکشه و یه بازی بکنه!!!!
اینجا هم با باباجون رفته بودیم پارک آب و آتش :
نور لیزر سالن آسمان نما برات جالب بود و البته این لباس موشی هم که تو پوشیده بودی برای بقیه خیلی جالب بود و همه نگات میکردن و نشونت میدادن
داری لیزر روی سقف رو میبینی
باباجون مهربون خیلی دوستتون داریم ایشالا به زودی هم مامان صدیقه عزیز به جمعمون بپیونده