١٧ ماهگيت مبارك-مصادف با دومين بهار زندگيت-سفر به کرمان
ازين مسافرت نيومده دوباره فردا عازم يه سفر ديگه ايم!خيلي خبر مبر دارم.اميدوارم وقتي خونه برگشتيم زودي بيام و همه پست ها رو تكميل كنم.
از همه دوستان هم براي آرزوي سفر خير و تبريك عيد صميمانه تشكر ميكنم،اميدوارم براي تك تك شما دوستاي مهربونم سال خوبي باشه.
ايشالا اگه عمري باقي بود بعد از سفر ميام به دوست جونام سر ميزنم چون دلم براي همتون يه ذره شده.دوووووووستتون دارم...
ما برگشتيم...به زودي ميام پيشتون.جاي همتون خالي بود.خيلي خوش گذشت...
امسال دومین بهار زندگیت بود ...
من و باباییت خیلی خوشحالیم که خدای مهربون تورو بهمون داده.
ایشالا امسال سال خیلی خوبی برات باشه
امسال عید تصمیم گرفتیم بریم کرمان پیش فامیل مادربزرگت(مادر همسری).
اونا یه رسمی برای دید و بازدید عید دارن اینه که باید ناهار و شام هر روز خونه یکی باشیم.یعنی عملا هر روز از صبح تا شب فقط خونه خاله ها و دایی های بابایی میرفتیم.
یه خوبی داشت که همش بخور و بخواب بود ولی روزای آخر دیگه خیلی تکراری و کسل بار شده بود.به هر حال خیلی به هممون خوش گذشت.مخصوصا به تو که با دوستای همسن و سالت کلی بازی کردی.
این هم سید مهدی(نی نی نعیمه جون)
تولد عسل خانم:
طبق معمول مشغول...
این هم سید مهدی (نی نی نعیمه جون):
عمو صادقت که خیلی هم دوستت داره
فالوده کرمانی یا شیرازی؟
اینجا هم بازار مسگران هست که بالاخره یه شب رفتیم
این هم پدر مامان جون نرگس هست که خیلی مرد مهربونیه , زود با بچه ها دوست میشه که البته عید هم براش تولد گرفتن
در آخر هم هر موقع کالسکه ات رو میبینی گیر میدی که میخوایی بشینی توش و توی فرودگاه چون ما هم بیسشو تحویل بار داده بودیم به همین قانع شدی!